حزب آیت الله خامنه ای



دعوای سیاسی آقای احمدی‌نژاد و آیت الله خامنه‌ای بالا می‌گیرد. اتفاقاتی را که همه می‌دانید نمی‌خواهم بازگو کنم اما نکته قابل تامل بازداشت نزدیکان احمدی‌نژاد توسط سپاه است. ظاهرا اینقدر موضوع طبیعی به نظر می‌رسد که حساسیتی را بر نمی‌انگیزد.
آیت الله خامنه‌ای از اول انقلاب سیاستمدار شاخصی بوده است و فعالیت‌های سیاسی مشخصی داشته است. معاون وزیر دفاع و عضو موسس حزب جمهوری -یکی از بزرگ‌ترین احزاب تاریخ معاصر کشورمان- بوده است. در این حزب هم موفق بوده است چنانکه بعد از ترور رهبران اولیه حزب، سمت دبیرکلی آنرا به دست می‌آورد. و در گام بعدی در انتخابات ریاست جمهوری موفق می‌شود آرای اکثریت رای دهنده گان را کسب کند. البته ترکیب مجلس با او همراه نبود و برای همین نمی‌توانست نخست وزیر مورد نظرش را انتخاب کند اما بازهم مصرانه برای اعمال گرایش سیاسی خودش تلاش می‌کند. تقریبا همین کارهایی که الان آقای احمدی‌نژاد می‌کند. هر کاری برای تحمیل نظرش به مجلسی که با او هم سو نبود انجام داد، حتی سرانجام نیز خود را عضو فراکسیون ۹۹ نفره‌ای اعلام می‌کند که علی رغم توصیه امام به میرحسین رای مخالف داده بودند. تا اینجای کار فعالیت سیاسی روشنی است که در هر جای جهان می‌توانیم کم و بیش ببینیم.

حتی اینکه بعد از به دست آوردن پست رهبری به مرور افراد جناح مطبوعش را در ارکان مختلف حکومت -که تحت اختیار رهبری بود- تقویت کرد و جناح مقابل را به مرور حذف کرد هم به نظرم نکته غیر معمولی نیست؛ اما نکته آنجایی است که ایشان بعد از فوت امام، سپاه پاسداران را به حزب سیاسی نزدیکان خودش تبدیل می‌کند. سپاه اکنون همچون یک حزب سیاسی تمام عیار فعالیت می‌کند چنانکه سردار جعفری حتی در مورد جناح بندی‌های انتخابات هم رسمی و علنی سخنرانی می‌کند. گویی سخنگوی یک حزب سیاسی است و خیلی عادی است که در مورد مسائل و رقابت‌های سیاسی مصاحبه کند.
شبیه کاری که احمدی‌نژاد سعی دارد با دولت بکند و تقریبا هم موفق شده است نهاد ریاست جمهوری را به حزب خودش تبدیل کند. الان نمی‌خواهم در مورد اینکه وقتی نهاد‌های حاکمیتی کارکرد حزب را پیدا می‌کنند چه پیامدهایی دارد بگویم بلکه نکتهٔ دیگری نظرم را جلب کرده است. اختلاف سیاسی احمدی‌نژاد و آیت الله خامنه‌ای سر حوزه اختیاراتشان بالا می‌گیرد. خیلی موضوع عجیب نیست، این مسایل بین سیاستمدارن در همه جای جهان رخ می‌دهد. دولت و سپاه هم مثل احزاب حامی هر دو سیاستمدار در گیر می‌شوند. اما نکته این است که بعد از بالاگرفتن تنش، سپاه اعضای گروه سیاسی رقیبش را بازداشت می‌کند. نکته عجیب برای من این است که چرا این موضوع حساسیتی ایجاد نمی‌کند؟
بعد از انتخابات احساسم این بود که ستاد رقیب ما به اسلحه و زندان دسترسی دارد و ادامه رقابتش را با ابزار‌های امنیتی و نظامی ادامه می‌دهد. اصلا برایم طبیعی نبود، بازجو که گرایش سیاسی کاملا متفاوت با من داشت در مورد چیزهای از من سوال می‌کرد که اسمش سیاست بود. می‌توانستم بفهمم چرا او از فعالیت‌های من خوشش نمی‌آید؛ خب طبیعی بود چون ما با هم رقیب بودیم و من اصلا تلاش می‌کردم که گرایش او را که برای کشور مضر می‌دانستم از قوه مجریه حذف کنم اما نمی‌فهمیدم او به چه حقی می‌تواند بیاید رقیبش را بازداشت کند و بنشیند توی اتاق بازجویی تحلیل سیاسی بکند. شاید برای همین باشد که اصلا برایم عادی نیست که بعد از بالا گرفتن اختلاف دوسیاستمدار یکی هوادران یا نزدیکان دیگیری را بازدداشت کند.
آرزو دارم روزی را ببنیم که آیت الله خامنه‌ای حزب رسمی خودش را داشته باشد و احمدی نژادی‌ها هم همین طور؛ ما هم حزب خودمان را داشته باشیم. نیروهای نظامی و امنیتی کشور هم بی‌طرف بین ما‌‌ها امنیت و کیان کشورمان را حفظ کنند. احزاب هم بجای فعالیت اقتصادی هزینه فعالیتشان را از حق عضویت یا کمک‌های اعضا جمع کنند. اصلا صدا و سیما همچنان ارگان حزب هوادارن آیت الله خامنه‌ای بماند ولی خب ما هم اجازه داشته باشیم تلوزیون خودمان را داشته باشیم واختلافاتمان را با مکانیزم‌های مورد توافق مثل انتخابات حل کنیم. آرزو که بر جوانان عیب نیست؟ هست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر